زخم دل
زخم دل چه بگویمت زخم که بر دلها نشستی به جای سنبل و گل تو آن بالا نشستی به هر دل میکنم رو نشانی از تو دارد ببین روزی که زخمی ته دنیا نشستی
زخم دل چه بگویمت زخم که بر دلها نشستی به جای سنبل و گل تو آن بالا نشستی به هر دل میکنم رو نشانی از تو دارد ببین روزی که زخمی ته دنیا نشستی
حرف تردید شب بخیر گفتی و بازم صدایم کردی دل غمگین مرا دوباره شادان کردی دوسه تا خط و نشان تروتیز بکشیدی و نشد حرف مرا تردیدی
نی لبک ای خوشتر از نی لبک نی به لبان موزون تر از نی قلم پیر مغان شیرین تر از شهد گل شهر گلاب در میکده مانده ست هنوز یار جوان
حسن و حجب اوست که در واژه نباشد حسنش اوست که در حور نباشد حجبش اوست که مدهوش نمودم زهدش همسرم نیست و نباشد چونش
دل دریا عجب برقی به چشمانت گسسته که قلب عاشقم در هم شکسته بنازم صورت زیبا و ماهت چو ماهی بر دل دریا نشسته
شهاب سنگ عمق چشمانت به سیاه چاله های کهکشان راه شیری می ماند هر چه بیشتر خیره میشوم در ظلمت و عظمت چشمانت گم میشوم برق چشمانت چشمانم را برق گرفت کاش خیره نمی گشتم خواهشی دارم فقط شهاب سنگهایت را سمت قلبم رها نکن
کهولت فکر من از قلب های زرد بیزارم از نگاه های پشت نقاب بیزارم از تصاویر منقوش در آینه ا ز حقیقت پشت صوت بیزارم از نگاه های مسموم رمزآلود واژه های تلخ زهرآلود از همه مردم شهر کین آلود از ستاره، ماه، زحل بیزارم من از کهولت فکر آن همه احساس ناگفته ی بکر
ماه ماتم کوهی به دل نشسته بازم دریا به دیده های غمبار قلب همه مشکین لباسان جامه ز شب گرفته انگار رخ از زمین چرا پریده خورشید چرا به خون نشسته ماه و ستاره ها کجایند طوفان چرا در خود شکسته چرا قرمز شده آبی دریا گرفتار بلا مردان صیاد کبوتر از چه شیون سرگرفته
آبی روشن تو از دیده گذشتی به مغز جان نشستی سبک بالی کبوتر به اوج دل نشستی نگاهت را چو دیدم نگاهم منعطف شد به مروارید چشمت دل من منقلب شد صدای تو ترانه به آهنگ زنانه پر از حرفای رنگی کلام عاشقانه سخن کردی چو آغاز گرفتم حس پرواز همش در و گوهر بود