وضوی ترنم
چه سخت میشناسمت
گاه به دوریه ماهی
و گاه به نزدیکی شبنم مژگان
گاه آینه ای هستی عیب نما
گاه هفتاد من کتاب نخوانده
تو بگو
به کدامین ساز تو
رقصیدن آغاز کنم
درست همان روز که فکر میکنم
فاتح قلبت شده ام
سخت می آزاریم…
انگار حق به جانب شدن
حق شماست
و این منم که خطا کار زاده شدم
تویی آن قالی کاشان
و منم آن زیره ی کرمان
نیک بدان یار گرامی
که محبت این جاست
قلب عاشق هم هست
عطر گل، بوی اقاقی
جوی آب و دل صاف
تو وضو کن به ترنم به بهار…
دیدگاه